ریشه این عدم خودباوری را از جهات گوناگون میتوان بررسی کرد. اما اکنون از منظر فرهنگ به آن مینگرم و اثری که برنامهریزی فرهنگی اشتباه مسؤولان بر کودکان دیروز و امروز داشته و بر تصمیمگیریهای اقتصادی نسل امروز . سالهاست که برنامهریزی اشتباه مسؤولان کشور در کم رنگ جلوهدادن هنر، ادبیات و تاریخ این سرزمین راهی اشتباه را میپیماید که نتیجه آن عدم اعتماد به نفس مخاطبان است.
به برنامههای تلویزیون نگاه کنید کدام برنامه است که برای کودکان ساخته شدهباشد و در آن "ما میتوانیم" فراتر از یک شعار باشد. دو برنامه جذاب ساخت داخل یکی شکرستان است و دیگری کلاه قرمزی. هر دوی آنها جذابیت خود را مدیون طنز آمیز گفتار و شخصیتهای خود هستند، که اگر گفتار طنز را از آن حذف کنیم داستانهایشان دارای یک روایت خطی بسیار سادهاند که جذابیتی ندارد. البته این از ارزش سازندگان و این برنامهها کم نمیکند و نشان هوشمندی سازندگان برنامه است که با شناخت ذائقه مخاطب و درک کمبودها راه خود به درستی انتخاب کردهاند. در این وانفسای کتابنخوانی پرفروشترین کتابهای کودکان و نوجوانان ما آثار نویسندگان خارجی است. کودکان ما که از کودکی با داستانهای هریپاتر و دلتورا و... بزرگ میشوند و شرک و ماداگاسکار و .. را تماشا میکنند بدون آن که از آثار وطنی آگاه باشند. آنگاه آیا در بزرگسالی به کالای ایرانی اعتماد خواهند کرد؟ موسیقی اصیل و تصنیفهای پاپ و جاز وطنی را در انباریها و آرشیوها پنهان کردهایم و به جای آنها و نه در کنار آنها از موسیقیی حمایت میکنیم که ریشهاش را نمیتوانیم ببینیم. و در اندیشه کودک و نوجوان امروزی این اندیشه را جایگیر میکنیم که موسیقی محلی و اصیل ما ارزش آن را ندارد که به آن گوش کنیم. موسیقی را از هنر مثال زدم چون فراگیرتر است وگرنه میتوان دیگر شاخههای آن را نیز مثال زدو کدام برنامه آموزشی جذاب درباره نقاشی ایرانی ساخته شده است امروز کودکان ما باب راس را خوب میشناسند اما فرشچیان را نمیشناسند و معنای هنر او را درک نمیکنند و از مینیاتور هیچ نمیداند. رفتن به کلاسهای آموزش نقاشی و موسیقی و مجسمهسازی را متعلق به طبقه ثروتمندان میدانیم یا از خدا بیخبران. آموختن ادبیات را کاری بیهوده میدانیم و تنها مورد استفاده از آن را در برنامه مشاعره میدانیم. و تاریخ خود را یک سر دروغ. وقتی ما در عمل تاریخ خود را به مسخره میگیریم، و به جای آن تاریخ قوم دیگر را – مثلا سریالهای کرهای-به نمایش میگذاریم آیا انتظار داریم که در عرصه اقتصاد و ساختههای اقتصادی مخاطب به ساخته داخلی اعتماد کند.
کاری کردهایم که دانشآموز و دانشجوی ما علاقهای به هنر و ادبیات سرزمین خود ندارد. اما هرچه کنیم ذهن ما را پیش از هر تبلیغی ادبیات و هنر میسازد. آنچه که از اولین رویارویی ما با دنیای جدید در ذهن جایگیر میشود. وقتی عقبه اندیشه و افتخار را از نسل امروز دریغ کردهایم چه انتظاری از او داریم. به عقب بازگردیم. از نو برنامهریزی کنیم و برای ادبیات، تاریخ و هنر خود ارزش قایل شویم.
بالاخره کار خودم را کردم و با وجود مخالفتهای بسیار زیاد تم وبلاگ را تغییر دادم. تم قبلی وبلاگم شبیه این (اگر دوست دارید ببینید کلیک کنید)بود. راستش احساس میکردم مطالب در آن نوع زمینه، وضوح کامل ندارد. و دیگر این که میخواستم یک جوری منحصر به فرد باشد و دیگر این که به موضوع وبلاگ «بچه ربطی » داشته باشد.
این بود که این زمینه(تم) را انتخاب کردم. به نظرم طراح آن زحمت بسیاری کشیده. فقط اگر عرض ستون سمت راست کمی بیشتر بود، خیلی خوب میشد، البته من خودم کمی دستکاری کردم ولی صد در صد دلخواهم نشد.
در همین رابطه به مامان خانم می گویم گمان میکنم امروزه هنر را در این دنیا باید جست. و هنرمند خوب کسی است که به اصول ریاضی، برنامه نویسی، ادبیات و هنرهای سنتی آگاه باشد.
ریاضی و ادبیات باهم. زیرا تمام زندگی ما لبریز از این دو علم است و بدون یکی از این دو زندگی معنا ندارد.
به تابلوها و معماریهای ماندگار نگاه کنید، سر شار از ادبیات و ریاضات به هم آمیخته است که در همچون پدر و مادری فرزند هنر را زادهاند.
به بازیهای زیبای رایانهای دقت کنید تا هنر قصهگو نباشد و تا علم ریاضی نباشد برنامهنویسی هنری برای ساخت بازی شکل نخواهد گرفت. و تا این برنامه نویس سمبولها و نشانههای هنر سنتی را نشناسد، فدرت هنرش اعجاب انگیز نخواهد بود.
من علم برنامهنویسی را سرآمد همهی علمهای چند سال آینده می بینم. و البته برنامه نویسی هنری را تاج سر برنامه نویسی.
امیدوارم روزی بیاید که هنر هنرمندان ما در این دنیای مجازی هم خودش را جلوهگر کند.